اخبار روز/اخبار مهم روز/اخبار حوادث
اسیدپاشی در بازار تهران کار دست ماموران داد
مأموران کلانتری هنگام گشت در منطقه بازار متوجه درگیری خیابانی دو مرد جوان شدند وقتی مأموران برای بررسی ماجرا به آنها نزدیک شدند دریافتند یکی از آنها پس از قطع انگشت دست دیگری قصد فرار دارد که او را تعقیب کردند.
مرد جوانی که به اتهام اسیدپاشی به افسر و سرباز کلانتری 113 بازار بازداشت شده، درنخستین جلسه تحقیقات به جزئیات ماجرا پرداخت.
بامداد هشتم شهریور، مأموران کلانتری هنگام گشت در منطقه بازار متوجه درگیری خیابانی دو مرد جوان شدند وقتی مأموران برای بررسی ماجرا به آنها نزدیک شدند دریافتند یکی از آنها پس از قطع انگشت دست دیگری قصد فرار دارد که او را تعقیب کردند.
گرچه مرد جوان سعی داشت با تهدید اسلحه و اسیدپاشی از دست مأمور جوان و سربازش فرار کند، اما با شلیک گلولهای به پایش متوقف شد. سپس مرد جوان به بیمارستان و مأمور و سرباز کلانتری به بیمارستان سوانح و سوختگی منتقل شده و تحت درمان قرار گرفتند.
با گذشت 5 روز از این حادثه اسید پاشی، متهم 38 ساله این پرونده برای تحقیقات در مقابل بازپرس محمد جواد شفیعی قرار گرفت. او در تحقیقات به جرم خود اعتراف کرد و بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت، به اتهام اسیدپاشی به مأمور و سرباز کلانتری 113 بازار، قطع انگشت دست، برهم زدن نظم عمومی، تمرد از مأموران پلیس و حمل سلاح گرم و سرد، قرار بازداشت متهم را صادر کرد و او را در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داد.
گفتوگو با متهم
چرا انگشت دست مرد جوان را قطع کردی؟
او دوستم است چند وقت قبل از من خواست چرخ دستی اش را بفروشم. گفت چرخ دستی را بفروش و قول داد مبلغی بهعنوان حق الزحمه به من بدهد. چرخ دستی را در بازار 500 هزار تومان فروختم، البته خریدار چرخ دستی گفت این مبلغ علیالحساب باشد و بقیه را مدتی بعد پرداخت میکند. دوستم 100 هزار تومان به من پرداخت کرد. اما بعد از آن ماجرا مدام به سراغم میآمد و میگفت بقیه پول چرخ دستی را از خریدار بگیر.
ماجرا ادامه داشت تا اینکه شب حادثه من به همراه چند نفر دیگر زیر پل ابوسعید خوابیده بودیم که دوستم آمد. او چاقو داشت و باهم درگیر شدیم. من هم قمهای که همراهم بود را بیرون آوردم و ضربهای بهدست او زدم.
چطور دستگیر شدی؟
در حال درگیری بودیم که مأمور جوانی به همراه سربازش به سمت من آمدند تا مرا بازداشت کنند. سرباز مرا گرفت، برای فرار به او اسید پاشیدم. سرباز جوان مرا رها کرد. داخل گونیام یک اسلحه بود که آن را هم بیرون آوردم تا آنها را بترسانم و بتوانم فرار کنم. مأمور جوان به سمتم آمد تا مرا خلع سلاح کند که به روی او هم کمی اسید پاشیدم. اما او به من دستور ایست داد. یک تیر مشقی به سمتم شلیک کرد و وقتی دید که نمیایستم یک تیر به پایم زد و دستگیر شدم.
اسلحه را از کجا آوردی؟
یک شب که در حال گشتن سطلهای زباله بودم، پیدا کردم. اسلحه زنگ زده و خراب بود.
فشنگهای جنگی را چطور؟
آنها هم داخل یک نایلون مشکی در کنار اسلحه بود. اما اسلحه زنگ زده بود و نمیشد از آن استفاده کرد.
شغلت چیست؟
قبل از اینکه کرونا بیاید کارگر رستوران بودم اما با شیوع کرونا بیکار شدم و برای تأمین مخارجم تصمیم گرفتم ضایعات جمع کنم. ضایعاتی را که از داخل سطل زباله پیدا میکردم میفروختم و زندگیام را میگذراندم. شبها هم یا در گرمخانهها میخوابیدم یا کارتن خوابی میکردم.
اسید از کجا آوردی؟
من ضایعات را به یک نفر میفروختم اما حدود یک میلیون تومان از او پول میخواستم که نمیداد به همین دلیل تصمیم گرفتم با تهدید اسید، پولم را از او بگیرم. من قصدم اسید ریختن روی مأمور و سرباز نبود، اسید را برای گرفتن طلبم خریداری کرده بودم.
اعتیادی داری؟
نه تا حالا لب به سیگار هم نزدهام.