ترسناک ترین قاتل سریالی ایران خودکشی کرد | قتل فجیع ۴۹ زن در شهرهای مختلف + تصاویر
مجید سالک محمودی یکی از خطرناکترین قاتلان سریالی ایران بود که گفته میشود تعداد قتلهایی که مرتکب شد خیلی بیشتر از آن چیزی بود که به آنها اعتراف کرده بود.
این قاتل همه قربانیان خود را از بین زنان انتخاب کرده و آنها را با استفاده از طناب خفه میکرد. مجید در شهرهایی دست به جنایت میزد که بیشتر در مسیر سفرهای او بودند. این قاتل بعد از دستگیری به قتل ۴۹ زن در شهرهای مختلف کشور اعتراف کرد اما قبل از آنکه تحقیقات و بازجوییها از او به پایان برسد در زندان قصر خودکشی کرد.
بعد از مرگ مجید وقتی کارشناسان با دقت بیشتری پرونده را مطالعه کردند؛ به این نکته رسیدند که تعداد زیادی قربانی دیگر هم وجود داشته که دقیقا به همان شگردی که مجید در جنایتهایش استفاده میکرد به قتل رسیدهاند و این اطلاعات باعث شد ماموران احتمال بدهند مجید در جریان قتلهای زنجیرهایاش بیش از ۱۰۰ نفر را به قتل رسانده باشد. اما این موضوع در حد یک فرضیه باقی ماند؛ چون متهمی وجود نداشت که بتواند صحت یا نادرستی این فرضیه را به اثبات برساند.
سال ۵۹، پیدا شدن جسد چند زن در اطراف شهر تبریز، پلیس را با معمای پیچیدهای روبهرو کرد. همین اتفاق بعد از مدتی در شهرهای سراب و قزوین و تهران هم رخ داد و کارآگاهان تحقیقات خود را برای پیدا کردن عاملان این قتلها شروع کردند. ولی به خاطر اینکه موقعیت مکانی این قتلها از هم خیلی زیاد بود، احتمال اینکه عامل قتلها یک نفر باشد بعید به نظر میرسید.
از اوایل بهمن ماه سال ۶۴، وقتی آمار قتل زنان جوانی که همه آنها با یک روش خاص کشته شده بودند و اجسادشان در اطراف تهران و جاده کرج رها شده بود، افزایش پیدا کرد، رعب و وحشت زیادی بین مردم به خصوص زنان ایجاد شد. به همین دلیل به شعبه ویژه قتل اداره آگاهی تهران مأموریت داده شد تا به بررسی این قتلها بپردازد و در اسرع وقت اقدام به شناسایی و دستگیری قاتل کند.
اولین تحقیقات
کارآگاهان ابتدا به بررسی سه قتل که در تهران اتفاق افتاده بود، پرداختند. اجساد مقتولان در پونک و جاده کرج کشف شده بود و تحقیقات نشان میداد که همه قربانیان بر اثر خفگی جان باختهاند. کارشناسان تشخیص هویت، بررسیهایی در خصوص طنابهایی که مقتولان با آنها خفه شده بودند انجام دادند که نشان میداد جنس طنابها و برشهایی که ایجادشده یکسان است. با این سرنخ بود که پلیس فهمید قاتل هر سه زن یک نفر است و آنها باید در جستوجوی یک قاتل سریالی باشند که طعمههای خود را از بین زنان انتخاب میکند.
بررسی سه قتل
پلیس هنوز در حال تحقیق برای پیدا کردن ردی از قاتل بود که جسد زن دیگری در اطراف پونک پیداشد. در تحقیقاتی که از خواهر مقتول انجام گرفت روشن شد که مقتول ساعت چهار عصر از خانه خواهرش در خیابان آذربایجان خارج میشود تا به خانه خودش در فلکه دوم آریاشهر برود. خواهر مقتول در جریان بازجوییها گفته بود: «ساعت چهار عصر یک شورولت رویال سبز یا سورمهای خواهرم را سوار کرد که شماره پلاک آن متعلق به ارومیه بود و این احتمال وجود دارد که خواهرم توسط راننده همان خودرو به قتل رسیده باشد».
همه مشخصاتی که خواهر مقتول از خودروی شورولت به خاطر داشت در اختیار پلیس قرار گرفت و بررسیها برای شناسایی این خودرو شروع شد. دو روز بعد ماموران پلیس در جریان پیدا شدن جسد دیگری قرار گرفتند که آن هم متعلق به یک زن بود. این زن هم خفه شده بود و آثار طناب روی گردنش به چشم میخورد. بررسیها نشان میداد که مقتول یک روز جمعه از مهرشهر کرج به مقصد بیمارستان پاسارگاد از خانه خارج شده بود تا به عیادت دخترخالهاش برود.
او ساعت چهار عصر برای بازگشت به کرج از بیمارستان خارج شده اما روز بعد جسدش در تاکستان قزوین پیدا شده بود. چند روز بعد از این جنایت، یک جسد دیگر در کرج پیدا شد. این جسد متعلق به زنی بود که خانهاش در سعادتآباد بود اما محل کارش در میدان امام حسین بود. مقتول ساعت شش عصر پس از پایان کار خود از فروشگاه بیرون آمده بود تا به خانه برود ولی از آن روز تا روز بعد که جسدش در جاده کرج پیدا شد، کسی از او خبر نداشت.
کارآگاهان با بررسی قتلهایی که در تهران صورت گرفته بود متوجه شدند همه این جنایتها توسط یک نفر صورت گرفته است. آنها در ادامه به بررسی مسیری پرداختند که قاتل، قربانیان خود را در آنجا به دام میانداخت. در سه قتل آخر، مسیر یکی از مقتولان از خیابانهای آذربایجان، بهبودی و ستارخان میگذشت و به میدان آزادی میرسید. همینطور دومین مقتول هم برای رفتن به کرج از بیمارستان پاسارگاد، میبایست از مسیر پیچ شمیران، میدان انقلاب و میدان آزادی عبور میکرد. نفر سوم هم برای اینکه از میدان امام حسین به سعادتآباد برود میبایست ابتدا به میدان انقلاب و از آنجا به سعادتآباد میرفت. با این اطلاعات مشخص شد که قاتل قربانیان خود را در مسیر میدان امام حسین تا میدان آزادی شناسایی میکرد.
دستگیری قاتل
با تمام نتایج قابل توجهی که پلیس به آن رسیده بود هنوز هیچ سرنخ مهمی از قاتل به دست نیامده بود. تا اینکه ماموران اداره تشخیص هویت هنگام بررسی دقیق محل کشف آخرین جسد متوجه رد لاستیک خودرویی شدند و پس از قالبگیری مشخص شد که این رد متعلق به لاستیک یک خودروی سواری است که از پیکان بزرگتر است. این اطلاعات با حرفهای خواهر یکی از مقتولان که گفته بود خواهرش روز حادثه سوار شورولت سبز رنگی شده، همخوانی داشت.
بنابراین ماموران گشتزنی در منطقه بین میدان امام حسین تا آزادی را شروع کردند. آنها یک روز صبح خودروی مجید سالک را پایینتر از میدان بهارستان مشاهده کردند. از آنجا که شیشه عقب خودروی شورولت شکسته بود، ماموران این خودرو را متوقف کردند. آنها در جستوجوی داخل ماشین، مقداری طناب، طلا و لباسهای زنانه کشف کردند و به این ترتیب مجید دستگیر شد. او دربازجوییهای اولیه خیلی راحت اتهام قتل را پذیرفت و در مرحله اول بازجوییها به قتل چهار زن در تهران اعتراف کرد.
اولین قتل
متهم در اعترافات بعدی به قتلهای دیگری هم اعتراف کرد و جریان اولین قتلی را که مرتکب شده بود تعریف کرد. اولین قتل که فجیعترین قتل مجید هم به حساب میآمد مربوط به یک زن ۳۶ساله و دو فرزند ۱۱ و ۹ سالهاش بود. این قتل در سال ۵۹ انجام شده بود.
مجید در بازجوییها درباره آن قتل گفته بود: «این زن شوهر نداشت و در تبریز زندگی میکرد. دوتا بچه داشت. او را از سال ۱۳۵۷ میشناختم. با او به صورتی شراکتی یک تاکسی خریده بودیم. او صدهزارتومان به من پول داده بود و قرار بود من با کارکردن روی ماشین ماهی ۱۲هزارتومان به او پول بدهم. یک خانه هم خریدیم ولی خانه به نام او بود و خودش قسط بانک را میداد ولی من معامله را جور کردم».
مجید در اعترافاتش گفته بود: «خیلی پیش میآمد که زن و بچه من برای دیدن اقوام به شهرستان سراب میرفتند. در همان زمان زن جوان به مغازه تزئیناتی من میآمد. گاهی هم پیش میآمد که او به خانه من میآمد. یک شب بین من و او اختلاف پیدا شد. او مقداری سیانور تهیه کرده و به من داده بود تا با آن زن و بچههایم را به قتل برسانم.
اما من تصمیم گرفتم خودش را سر به نیست کنم. این بود که سم را در لیوان شربت زن جوان و بچههایش حل کردم و به آنها خوراندم. وقتی هر سه نفرشان مردند، اجساد آنها در گودالی در حیاط دفن کردم و روی آنها را با خاک پوشاندم». هنگام بازسازی صحنه قتل، متهم به همراه افسر پرونده سر صحنه قتل رفت و محل اجساد را نشان داد. باغچه که کنده شد، جز مشتی استخوان از مادر و دو فرزندش نمانده بود، در این زمان بود که ماموران برای اولین بار گریه مجید را دیدند. او بالای سر مقتولان ایستاده بود و گریه میکرد.
مورد عجیب یک قاتل
یکی از اقدامات عجیب قاتل سریالی این بود که با تمام بیرحمی و قساوتی که در کشتن طعمههایش داشت؛ یک بار دلسوزی غیرعادیای در حق یک بچه کرده بود. او در اعتراف خود درباره یکی از قتلهایش گفت: «روزی زنی را سوار ماشینم کردم که بچه شیر خوارهای داشت. روز اول او را در یک رنو دیدم. وقتی پیاده شد سوارش کردم. گفت میخواهد به خیابان نیروی هوایی برود. وقتی به آنجا رسیدیم گفت که اینجا کار ندارم، برو تهرانپارس. آنجا هم گفت که با صاحبخانهاش دعوایش شده و به حالت قهر خانه را ترک کرده است.
به همین خاطر ماشین را دربست کرایه کرد و از من خواست دوباره برگردم به کرج». متهم ادامه داد: در بین راه یکدفعه گریه کرد و گفت که طلاق گرفته ولی شوهرش پولی به او نداده است. برای همین به صاحبخانه بدهکار است و از من خواست ۵۰۰ تومان بهاش قرض بدهم و بعد گفت که سه روز بعد این پول را پس میدهد. من بدون اینکه از او کرایه بگیرم ۵۰۰ تومان به وی دادم و گفتم که میخواهم به تبریز بروم چون کار دارم. اگر باز هم مرا دیدی پول را پس بده و گرنه نمیخواهم اما او با من قرار گذاشت که سر سه روز پول را پس بدهد.
روز قرار با بچهاش آمده بود و سوار ماشینم شد. گفتم پول را به صاحبخانه دادی؟ گفت بله. اما میدانستم دروغ میگوید. دوباره پول خواست و گفت مرا به خانه مادرم ببر. کوچهای را نشان داد و پیاده شد. از دور تعقیبش کردم. سر خیابان سوار ماشین دیگری شد... چند روز او را زیر نظر گرفتم. سوار میشد و از رانندهها پول میگرفت. یک شب ساعت ده بود که مرا دید. سوارش کردم. جلوی امامزاده رفتیم. ساعت نزدیک دو نیمه شب بود. برق نبود. او را کشتم. بعد بچهاش را جلوی خانه مادرش بردم. مردم بچه را شناختند و او را بردند و من هم فرار کردم» ... وقتی پلیس از مجید پرسید که هیچ صدمهای به بچه نزدی؟ او جواب داد: «بعد از اینکه مادرش را به قتل رساندم، با شیشه به بچه شیر دادم و او را نزدیک مادربزرگش رها کردم. همانجا منتظر ماندم تا همسایهها او را ببینند و با خودشان ببرند».
انگیزه متهم از قتل
مجید در آخرین اعترافات خود به قتل ۴۹ زن اعتراف کرد. او ظاهرا از کارهایش پشیمان به نظر نمیرسید و حتی گفته بود که اگر دستگیر نمیشدم میخواستم به تبریز بروم و چند نفر دیگر را هم بکشم! مجید انگیزهاش از ارتکاب به قتلهای سریالی را نفرت از زنها بیان کرد.
او میگفت: «همسرم را خیلی دوست داشتم و همیشه سعی میکردم برایش زندگی خوبی بسازم. اما چند سال پیش به خاطر قرضهایی که برای تامین زندگی بالا آورده بودم به زندان افتادم. وقتی از زندان بیرون آمدم همسرم تقاضای طلاق داد و گفت دیگر حاضر نیست با من زندگی کند. همین باعث شد که از زنها کینه به دل بگیرم».
اما با وجود ادعای متهم، پلیس یکی از مهمترین انگیزههای او را برای قتل زنها سرقت طلا و اموال آنها میدانست. کشف اموال مقتولان از خانه و محل زندگی مجید این فرضیه را برای پلیس تقویت میکرد. افسر پرونده مجید، اعتقاد داشت که این متهم حداقل ۱۰۰ زن را در شهرهای مختلف کشور به قتل رسانده است. چراکه در مدتی که این جنایتکار بیرحم دست به قتل زنان میزد، اجساد زنان زیادی پیدا شده بود که با طناب خفه شده بودند و همه این اجساد در مسیر شهرهایی پیدا شده بودند که مجید برای رسیدن به تهران از آنها گذشته بود. اما درحالیکه تحقیقات برای کشف راز این قتلها ادامه داشت به یکباره همه چیز متوقف شد.
خودکشی
ساعت۹:۳۰ شامگاه هشتم خرداد سال ۶۵ بود که خبر دادند مجید در داخل بند خودش را کشته است. او که همه قربانیانش را با یک طناب به کام مرگ میکشاند، حالا خودش را با استفاده از یک نوار سفید که دور پتو بود خفه کرده بود! یکی از پاسبانان بند مجید گفته بود که آخرین باری که او را دیده - یعنی نیم ساعت قبل از خودکشیاش- حال روحیاش خوب بوده و خیلی عادی به نظر میرسیده. با خودکشی مجید، رسیدگی به یکی از مهمترین پروندههای جنایی ایران خاتمه پیدا کرد.
درباره قاتل سریالی
مجید سالک محمودی سال ۱۳۳۵ در شهرستان سراب به دنیا آمد. او فرزند سوم یک خانواده دهنفره بود و در ۱۴ سالگی به بازار رفت تا کار پرده دوزی را یاد بگیرد و بعد از مدتی هم توانست برای خودش یک مغازه تزئیناتی راه بیندازد.
در اواخر دوران سربازیاش پدرش را از دست داد. از آن به بعد، مسؤولیت مادر و خواهرانش هم بر عهده او بود. تا اینکه در ۲۵ سالگی به دختری علاقهمند شد و بعد از ازدواج با او برای بهتر شدن زندگیاش به تهران آمد و مشغول به کار شد.
مادر مجید درباره فرزندش گفته بود: «مجید فقط دو کلاس درس خوانده بود. او در بین بچهها از همه بیشتر شیطنت میکرد. کمی که بزرگتر شد، بچه آرامی شده بود و من از او راضی بودم. وقتی ازدواج کرد کمتر او را میدیدم و نمیدانم که چطور فکر میکرد و چرا دست به این کارها زد. فقط یادم است که این اواخر یک بار برای سر زدن به من آمد و گفت که زنش را طلاق داده. مجید از اینکه همسرش اجازه نداده بود دخترشان را ببیند ناراحت بود. به غیراز این چیز دیگری از زندگی پسرم این اواخر نمیدانم!»
همسر مجید هم درباره زندگی خصوصیاش با مجید گفته بود: «وقتی با مجید ازدواج کردم خیلی به او علاقه داشتم و تا وقتی دخترمان به دنیا آمد با او هیچ مشکلی نداشتم و همدیگر را دوست داشتیم. او خوش اخلاق و خونسرد بود و به ندرت پیش میآمد که عصبانی شود. به زندگی خیلی اهمیت میداد و همیشه برای خانه بهترین میوهها را میخرید و برای من بهترین لباسها را ... دوست داشت زندگی خوب و مرتبی داشته باشد. اما خصوصیات منفیای هم داشت که همیشه من را اذیت میکرد. مثلا اینکه گاهی بر سر بعضی از مسائل زیاد دروغ میگفت و در دروغگویی اینقدر ماهر بود که آدم باورش میشد!»
همسر مجید درباره طلاقش از مجید میگوید: «مجید کمکم بدهی زیادی بالا آورد و مغازه تزئیناتیاش را از دست داد. از آن به بعد روی یک ماشین کار میکرد و وضع ما از قبل بدتر شده بود. در تمام آن روزها او به جای اینکه به فکر تلاش برای بهتر شدن زندگی باشد، به کلاهبرداری فکر میکرد تا اینکه بالاخره هم به زندان افتاد. همه اینها باعث شد که بین من و مجید فاصله بیفتد و جر و بحثهای همیشگی زندگی را به ما تلخ کند. بعد هم وقتی در زندان بود به فکر جدایی از او افتادم».
همسر مجید در پایان حرفهایش گفته بود: «مجید آدم خودسری بود و هیچوقت در کارهایش با کسی مشورت نمیکرد و دوست نداشت کسی از کارش سر در بیاورد. بااینحال هر شکستی در زندگی میخورد، دیگران را مقصر میدانست و به اشتباه خودش فکر نمیکرد»./همشهری سرنخ