مارال فرجاد | مارال فرجاد بازیگر
عکس غم انگیز مارال فرجاد از بیمار شدنش در خارج از کشور | عکسی از شیمیدرمانی مارال فرجاد همه را شوکه کرد +عکس خبرساز
مارال فرجاد با انتشار پستی در اینستاگرامش از تجربه مواجه شدن با بیماری سرطان نوشت.
مارال فرجاد متولد ۱۶ مرداد ۱۳۶۱ است.مارال فرجاد بازیگر سینما و تلویزیون ایرانی است.پدر مارال فرجاد، جلیل فرجاد و خواهرش مونا فرجاد نیز بازیگر میباشند.مارال فرجاد فارغالتحصیل رشته عکاسی است. مارال فرجاد فعالیت خود را از سال ۱۳۸۴ با فیلم شام عروسی آغاز کرد.
مارال فرجاد، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون به تازگی با انتشار پستی در اینستاگرام از تجربه ابتلا به سرطان و دست و پنجه نرم کردن با شیمیدرمانی نوشت.
فرجاد در این پست اینستاگرامی نوشت: «حالا به معاشرت طولانیم با این درد که فکر میکنم، میفهمم بسیاری از جزییات را از یاد بردهام. جزییاتی دردناک، رنجآور و گاه از حد طاقتم فراتر. احتمالا همین فراموشی است که به ما کمک میکند طاقت بیاوریم.
هیچوقت دچار بیماری سختی نشدهبودم، و شیمیدرمانی برایم تنها اسمی در فیلمنامههایی بود که میخواندم. بله، فکر میکردم زنی رویینتن هستم، و بعد، یکباره و ناگاه همهچیز فروریخت. گفتند هر ۲۱ روز باید همسفر داروها شوم، سفری بینهایت دردناک. نخست موهایم را کوتاه کردم، موهایی که تنها یکبار در کودکی کوتاه شده بودند. موهایم رفت، و این نه پایان ماجرا که تازه شروع رنجی مدام و طولانی بود.
عذاب قویماندن، سخت ترین بخش بیماری طولانی است. میتوانم جزییاتی برای شما تعریف کنم که در گریه با من شریک باشید، اما بگذارید برایتان بگویم چطور این دوران جنونزده را طاقت آوردم و میآورم: با فکر کردن به آنها که دوستشان دارم. من از بیماریم یاد گرفتم به قطرههای داروی شیمیدرمانی، به سان ذرههای مهربان نور نگاه کنم. یاد گرفتم دردم را دوست بدارم و وقتی گریه میکنم، وقتی میخندم، وقتی حرف میزنم، همیشه و در همه حال از یاد نبرم زندگی با همه تلخیها، موهبتی است که باید قدرش را بیشتر و بیشتر بدانم.
بعدتر شاید برایتان به تدریج نوشتم چگونه در غربت و دور از همه کسانی که دوستشان دارم و دور از حرفهای که عشق زندگیم است چگونه تاریکی شبهای تنهایی را به تاریکی پشت پلکهای بسته از درد گره زدم، ولی ایمانم را به نور از دست ندادم. شاید برایتان گفتم چگونه مثل کوهنوردی خسته با هر قدمی که برداشتم مردم و زنده شدم، اما کم نیاوردم و ادامه دادم تا به قله برسم. من ادامه دادم. ادامه می دهم. چرا که من، با رنج و درد و اندوه ولی با قلبی روشن و گرم، مسافر کوچک شهر امیدم. با لبخندی ساده و قلبی مطمئن که حالا مرا واقعا رویینتن کرده. خسته و کلافه ورنجورم، اما رقصان و سبکبال و پذیرا. و تا قله، تا بهبود، تا لبخند خواهمرفت.همین.»
پدر مارال فرجاد
جلیل فرجاد متولد ۱۳۳۰ در مرند بازیگر سینما و تلویزیون است. مدرک تحصیلی اش لیسانس بازیگری و کارگردانی است. اولین تجربهٔ سینمایی اش فیلم بازداشتگاه در سال ۱۳۶۱ بود. وی پدر مارال فرجاد و مونا فرجاد از بازیگران جوان است.
فعالیت هنری مارال فرجاد
مارال فرجاد به کمک پدرش بازیگری را در سن 3 سالگی در تله تئاتر تلویزیونی بنام من هستم، اما یک سیاه به کارگردانی اسماعیل شنگه آغاز کرد، بصورت جدی در سال 1370 به همراه پدرش در تئاتری به کارگردانی مجید جعفری به ایفای نقش پرداخت.
خانواده مارال فرجاد
مارال فرجاد دختر جلیل فرجاد که از بازیگران پیکسوت سینما است می باشد. خواهر مارال فرجاد نیز مونا فرجاد است که دو سال از او کوچکتر است و او هم از بازیگران سینما و تلویزیون می باشد.
با پدر و مادرمان دوستیم و رابطه بسیار خوبی باهاشون دارید؟
وقتی کم سن و سال بودیم پدرم همیشه به ما می گفت :اگر بدترین کار دنیا را هم کردید از ما پنهان نکنید و بدانید حتی اگر دعوای تان کنیم در نهایت شما را حمایت خواهیم کرد.همیشه با آنها راحت بودیم و هرگز اجازه ندادند ترسی وارد قلب و ذهن ما شود، شاید همین صحبت های پدرم باعث شده که من و خواهرم همیشه با پدر و مادرمان صادق باشیم و آنها را مانند دوست، کنارمان داشته باشیم و حرف های مان را صادقانه با آنها مطرح کنیم.
مارال فرجاد
رابطه پدر ودختری مارال فرجاد
باید از نزدیک رابطه استاد فرجاد با دخترانش را ببینید و همینطور رابطه دخترها با پدرشان؛ آنها به قدری صمیمی است که گویی دوستانی نزدیک برای یکدیگر هستند و جالب تر آنکه خیلی هم با همدیگر هماهنگ هستند و یک تله پاتی خاص بین آنها جریان دارد.
مارال فرجاد
تجربه سینما و تلویزیون مارال فرجاد
فعالیت سینمایی خود را در مقام بازیگر از سال 1384 با فیلم شام عروسی آغاز کرد و در تلویزیون نیز با سریال تا صبح (مستانه) در سال 1385 بطور رسمی واردقاب تصویر شد.
تنها به عنوان بازیگر طنز شناخته نشویم
مارال فرجاد درباره راهنمایی پدرش در ابتدای حضور در عرصه بازیگر تصریح کرد :سال 79 یا 80 کوچه اقاقیا را به من و مونا پیشنهاد دادند که ما به خاطر اینکه صرفا به عنوان بازیگر طنز تنها شناخته نشویم نپذیرفتیم !
مارال فرجاد در دورهمی
در همین ابتدای برنامه مارال و مونا فرجاد یک سورپرایز برای مهران مدیری داشتند و عکسی از مراسم ازدواج مهران مدیری در سریال باغ گیلاس را تقدیم او کردند که در این عکس خودشان دو دختربچه کوچک بودند.
علت کم کاری پدر مارال فرجاد
مهران مدیری ضمن دعوت از جلیل فرجاد برای حضور در برنامه پرسید چرا آقای فرجاد کم کار شده است ؟ مونا ادامه داد شاید چون پیشنهاد خوبی نداشته است، کمتر کار تصویری انجام داده اند اما پدرم مشغول تئاتر و کار دوبله هستند.
مجری برنامه دورهمی پرسید کدام تان زورگو تر هستید ؟
مارال گفت:من ،البته در منزل آنقدر دوستم دارند که حرفم را می پذیرد و در پاسخ به اینکه کدامشان بازیگر بهتری هستند گفت:بازیگر خوب بودن بستگی به تلاش ما دارد و یک امر نسبی است ، مونا اعتماد به نفس بیشتری دارد و من به دلیل اینکه خجالتی بودم برای رسیدن به جایگاهم تلاش بیشتری کرده ام.
مارال فرجاد
شغل دوم مارال فرجاد
از دوران کودکی به بازیگری علاقه دارم دانش آموخته رشته عکاسی هستم و می توانستم آتلیه بزنم، در ایران برای بازیگران داشتن 2 شغل خیلی خوب است ولی خیلی سخت است، کار ما خیلی پراکنده است و امکان دارد چند ماه بیکار باشیم، اما وقتی سر کار می رویم 5 تا 6 ماه درگیر بازی هستیم و حتی در این تایم، زمانی برای استراحت، خانواده و شغل دوم نداریم.
خوراکی های محبوب مارال فرجاد
به شدت به سمنو علاقه دارم .به نظرم خیلی خاصیت دارد و اینکه از کودکی طعم خاص و عجیب آن را خیلی دوست داشتم و همیشه در حال ناخنک زدن بودم! البته خودم تابه حال هیچ وقت سمنو درست نکرده بودم.
مارال فرجاد
قسمتی از مصاحبه با مارال فرجاد
با توجه به این که خانوادگی در کار هنر هستید، چقدر برای خانواده وقت می گذرانید؟
کارهایم اخیرا زیاد شده و همین باعث شده مدتی کمتر وقت بگذرانم. اما در کل با خانواده زیاد وقت می گذرانم.
اهل مطالعه هستید؟
بله، متاسفانه شبکه های اجتماعی آدم را سمت خودش می کشاند. من به خاطر کارم مجبورم حضور داشته باشم، اما بعضی روزها تصمیم می گیرم این برنامه را ببندم، ولی کلی پیام می دهند یا کلی اتفاقات می افتد و نمی توانم ببینم. کنترل شبکه های اجتماعی دشوار هست باید هم از آن استفاده کرد و هم تحت کنترلش داشت. استفاده از شبکه های اجتماعی نباید به اعتیاد مبدل بشود. بیش از حد در فضای مجازی بودن، باعث شده بعضی اوقات فرصت هایی را از دست بدهم.
خواهران فرجاد این روزها چه فعالیت هایی دارند؟
مونا: من که کاری نمی کنم. در حال نگارش یک متن هستم. برای خودم می نویسم، فعلا در حال پخته تر کردن متن ها هستم تا اینکه یکی از دوستان تهیه کننده اگر شرایط مهیا شود آن را دست بگیرد.
شما چرا چپ چپ نگاه می کردید خواهرتان را؟
مارال: خب آخر متن هایی که می نویسد یکی دو تا نیست روی چند متن کار می کند.
مونا: طوری نگاه می کردی که انگار من دروغ می گویم.
مارال: (می خندد) گفتم شاید نخواهی نگارش متن ها را فعلا رسانه ای کنی؟
مونا: یعنی بهتر است نگویم؟
مارال: نه اتفاقا خوب است که اشاره کردی!
شما خودتان این روزها چه کار می کنید؟
مارال: برای نمایشی که قرار بود در جشنواره فجر روی صحنه برود تمرین داشتم که کار رد شده بود، قرار بود دوباره تمرین شروع بشود که هنوز نشده، شاید من سر تمرین بروم.
مارال فرجاد
چرا شاید؟
مارال: چون سال گذشته خیلی تئاتر کار کردم، یکی دو کار هم انجام دادیم که متاسفانه یا سالن ندادند یا با بی مهری رو به رو شدیم. شما خودتان می دانید که تئاتر دستمزد خوبی که ندارد شرایط هم مهیا نیست. سال گذشته سال خوبی برای من بود یا بهتر بگویم یک سال و نیم پیش برای من خیلی خوب بود، تئاتر کار کردم. اما امروز که با شما صحبت می کنم، خیلی خسته هستم. ترجیح می دهم اگر تئاتر کار می کنم تهیه کننده داشته باشد. شاید یک زمان بروی و برای دلت تئاتر بی پول کار کنی، ولی تکرار آن اذیت کننده است.
کار با برادران آتش زمزم و سریال «خاتون» چطور اتفاق افتاد؟
مارال: سال آقای مهرداد یزدانی با من تماس گرفتند و پیشنهاد یک سریال را دادند که سریال قبلی آقای آتش زمزم بود. آن کار دو ماه در اصفهان بود و من شرایط کار در شهرستان را آن زمان نداشتم و عذرخواهی کردم. آقای آتش زمزم را از آن زمان می شناختم. مهرداد یزدانیان بهمن سال گذشته به ما زنگ زد و از پروژه این سریال صحبت کرد. او گفت دو خواهر دو قلو هستند و قصه این است. من همیشه دوست داشتم با مونا بازی کنم.
فکر نمی کنم این اولین همکاری تان باشد؟
مونا: نه، سریال «حجربن عدی» را سال 78 با هم کار کردیم. آنجا در نقش دو دوست بودیم. خیلی کوتاه بود، من سیاه پوست بودم و مارال سفید پوست…
مارال: غیر از این فقط تئاتر شهره سلطانی را کار کردیم که آنجا هم نقش دو دوست را داشتیم و همکاری کنار هم انگیزه ای شد تا من حضور در سریال «خاتون» را بپذیرم.
مارال فرجاد
مونا: یادم هست روزی که مهرداد برای این سریال زنگ زد من خواب بودم. مارال زنگ زد چرا جواب مهرداد را نمی دهی، گفتم خواب بودم. فیلمنامه را فرستاد، من وتو با هم بازی داریم، نقش دو خواهر. سریال 26 قسمت است و قصه خوبی دارد. من هم خوشحال شدم. گفت فقط کل کار اصفهان است! گفتم پس من نمی آیم!
چرا؟
مونا: کار در شهرستان برایم خیلی سخت است به خصوص 6 ـ 5 ماه کار کامل، دلبستگی هایی به تهران و خانواده دارم که کار در شهرستان برایم آزار دهنده می شود. گفتم من نمی آیم! خلاصه چند بار با هم تلفنی حرف زدیم قرار شد فیلمنامه را بخوانیم و اگر دوست داشتیم روی آن بحث کنیم. به هر حال کنار هم بودن سختی های دوری از تهران را آسان تر می کرد.
مارال: باور کنید اگر من نبودم و قرار نبود نقش دو خواهر دو قلو را بازی کنیم مونا قبول نمی کرد.
مونا: واقعا نمی آمدم!
ولی کار بازیگری ایجاب می کند که بازیگر گاهی مدت زمانی طولانی را در شهرستان و حتی بیابان به سر ببرد، اصفهان که …
مونا: یکی دو ماه مشکلی ندارم، ولی پنج ماه مستمر خیلی سخت است. ما به طور کامل اصفهان زندگی کردیم. من کوچه و خیابان شهر را الان خوب بلد هستم. ما فقط یک عید تهران آمدیم دو سه روز دیگر، همین! برای من شهرستان رفتن کلا سخت است. مگر یک نقش خاص و دلچسب، که دلبستگی هایم را به خاطر آن کنار بگذارم.
مارال: من نبودم نمی آمد.
فینال را کامل خواندید و رفتید؟
مارال: نه، چهار قسمت آماده بود. جالب است بدانید که من آن زمان سرم خیلی شلوغ بود. هم سر تئاتر بودم و هم سر تله فیلم آقای بابائیان، تنها اطلاعاتی که در مورد داستان به ما دادند این بود که ما هر دو همسر داریم و یک فرزند ضمن اینکه من باردار هم هستم. در همین حد!
مارال فرجاد
مونا: برای ما متن را ایمیل کردند تا آن را مطالعه کنیم. نمی دانم چه مشکلی پیش آمد، زمان هم کوتاه بود، نه من متن را خواندم و نه مارال، فقط از مهرداد خواستیم داستان را برای ما تعریف کند. خلاصه رفتیم و صحبت های اولیه انجام شد. به من گفته بودند تو یک پسر 6 ـ5 ساله داری ولی روز اول دیدم یک پسر 12 ـ 10 ساله کنار من ایستاده است! همان موقع تازه من گفتم مگر من چند سال دارم که پسر 6ـ 5 ساله داشته باشم؟! اما سر صحنه یک پسر 12 ـ 10 ساله آمد و من به یکباره شوکه شدم، خیلی پسر خوبی بود، ولی تا یک هفته اول اصلا با او ارتباط برقرار نمی کردم، چون اصلا باور نداشتم پسری به این بزرگی داشته باشم، می خورد او برادر من باشد.
مارال: من هم دیدم یک دختر بزرگ دارم.
اینکه پسر هیچ شباهتی به شما و مجید یاسر نداشت مطرح نشد؟
مونا: چرا من گفتم این پسر به هیچ کدام از ما شباهت ندارد.
شباهت قابل اغماض است اما توجیه برای لهجه غلیظ اصفهانی پسر چه بود در حالی که نه مجید و نه شما لهجه ندارید؟
مونا: این گونه توجیه کردند که در اصفهان بچه ها به شدت لهجه دارند، ولی پدر و مادرها کمتر!
واقعا؟
مونا: بله و البته ما این را به چشم خودمان دیدیم.
مارال: نمونه اش خانم گریمور ما که یک ته لهجه کوچک اصفهانی داشت، ولی فرزندنش به شدت لهجه داشت.