کد خبر : 25121 / /
/

حوادث | حوادث اجتماعی | حوادث خانوادگی

اسرار قتل رئیس پزشکی قانونی فاش شد!

ماجرای قتل رئیس اسبق پزشکی قانونی چیست؟!

اسرار قتل رئیس پزشکی قانونی فاش شد!

صبح دیروز اهالی کوچه یکم در خیابان ایران‌زمین شهرک غرب صدای تیراندازی شنیدند و وحشت‌زده از خانه‌های خود خارج شدند. آنها مردی را دیدند که غرق در خون در پیاده‌رو افتاده بود و وحشت‌زده پلیس و اورژانس را خبر کردند. دقایقی بعد تیم‌های امدادی در محل حاضر شده بودند اما دیگر دیر شده بود، چراکه او به‌دلیل شدت جراحات و خونریزی جان باخته بود. در این شرایط ماجرا به قاضی محمدتقی شعبانی، بازپرس جنایی تهران اعلام شد و او به همراه تیم تجسس پلیس آگاهی تهران در محل جنایت حضور یافت.

قربانی؛ رئیس اسبق پزشکی قانونی

در بررسی‌های اولیه معلوم شد که مقتول مردی است 85ساله. او دکتر علی محفوظی، پزشک و متخصص بیهوشی بود که سال‌ها قبل ریاست سازمان پزشکی قانونی کشور را به‌عهده داشت و سمت‌هایی ازجمله معاونت وزارت بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی تهران را نیز تجربه کرده بود. بررسی‌ها حکایت از این داشت که مقتول حدود ساعت 7 صبح یکشنبه از خانه خود خارج شده تا به محل کارش برود اما هدف تیراندازی قرار گرفته و جان باخته بود. هیچ‌کس در آن‌وقت صبح صحنه تیراندازی را ندیده بود اما آنطور که دوربین‌های مداربسته نشان می‌داد، قاتل مسلح از ساعتی قبل مقابل خانه آقای دکتر پرسه می‌زد و به کمین او نشسته بود. چهره قاتل واضح و مشخص نبود، چراکه او صورت خود را با ماسک پوشانده و کلاه به سر داشت. وی در انتظار خروج دکتر از خانه ویلایی‌اش بود و این نشان می‌داد که از قبل برای ارتکاب این جنایت برنامه‌ریزی کرده و از ساعت رفت‌وآمد مقتول آگاه بود. تصاویر دوربین‌ها نشان می‌داد که مرد مسلح پس از آنکه مقتول از خانه‌اش خارج شد، به سمت او رفته و زمانی که مقتول در پیاده رو و زیر سایه درخت ایستاده و منتظر بود راننده شخصی‌اش برسد، با سلاح کمری دو گلوله به وی شلیک کرد و پا به فرار گذاشت. از سوی دیگر تیم پزشکی قانونی که در صحنه جنایت حضور داشت پس از معاینات اولیه اعلام کرد که یکی از تیرها از پشت مقتول وارد و از شکمش خارج شده و تیر دوم از کمر وارد و از قلب خارج شده است. دو پوکه‌ای که در صحنه قتل به‌دست آمد، حکایت از آن داشت که قاتل تنها دو تیر شلیک کرده است؛ تیرهایی که به‌گفته متخصصان حاضر در صحنه از فاصله 4 تا 5متری شلیک شده بود.

اختلاف مالی

همسر مقتول که لحظاتی پس از تیراندازی خودش را به کوچه و بالای سر شوهرش رسانده بود، درحالی‌که شوکه و وحشت‌زده بود به مأموران گفت: همسرم با هیچ‌کس خصومت شخصی نداشت. او مرد خیری بود و در تمام طول زندگی‌اش به همه کمک می‌کرد و هیچ‌کس با او مشکلی نداشت. هنوز باورم نمی‌شود که شوهرم را از دست داده‌ام.

تیم جنایی در ادامه تحقیقات به اطلاعات بیشتری درباره مقتول دست یافت. او در پروژه‌های عمرانی یکی از دانشگاه‌ها همکاری داشت و ظاهرا در یکی از این پروژه‌ها با مسئول پروژه اختلاف مالی پیدا کرده بود و این احتمال مطرح شده که شاید اختلاف مالی، انگیزه این جنایت مرموز باشد.پس از انجام تحقیقات در صحنه جرم و ثبت تصاویر دوربین‌های مداربسته، قاضی دستور داد تا جسد مقتول به پزشکی قانونی انتقال یابد. از سوی دیگر تیم ویژه‌ای از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران مأمور شدند تا اسرار این جنایت مسلحانه را فاش و عامل تیراندازی و همدستان احتمالی او را دستگیر کنند.

صحنه جرم؛ ورود ممنوع

نبش کوچه یکم در خیابان ایران‌زمین، جایی است که دکتر علی محفوظی به ضرب گلوله فرد ناشناس به قتل رسید. نوار زردرنگ صحنه جرم، در دوطرف محل حادثه کشیده شده و درست زیر درختی که نبش کوچه قرار دارد، پیکر خونین مقتول روی زمین افتاده و روی آن ملحفه قرار دارد.

بازپرس ویژه قتل دستورات لازم را صادر کرد و قرار است جسد هرچه سریع‌تر به پزشکی قانونی منتقل شود. خودروهای پلیس اطراف محل حادثه را محاصره کرده‌اند و مأموران تلاش می‌کنند افراد کنجکاوی را که در آن محدوده جمع شده‌اند، دور کنند.  وقتی تحقیقات اولیه و بررسی دقیق صحنه جنایت پایان می‌یابد، جسد مقتول به آمبولانس پزشکی قانونی منتقل می‌شود و اقوام و بستگان وی که از ماجرا باخبر شده‌اند، یکی پس از دیگری درحالی‌که لباس مشکی به تن دارند به مقابل خانه او می‌رسند تا تسلی‌بخش بازماندگان باشند.

یکی از بستگان می‌گوید: ما همه در شوک اتفاقی هستیم که افتاده و باورش برای همه ما خیلی سخت است. آقای دکتر با هیچ‌کس دشمنی نداشت. او در یک شرکت خصوصی کار می‌کرد و هر روز راننده‌اش به مقابل خانه‌اش می‌آمد تا او را به محل کارش ببرد. من هم در آن شرکت کار می‌کنم و امروز صبح زود قبل از خروج از خانه و رفتن به شرکت، راننده آقای دکتر به من زنگ زد. تلفن را برداشتم و او با صدای لرزان گفت: «بدبخت شدیم، دکتر را کشتند» بعد از گفتن این جمله تلفن را قطع کردم و نمی‌دانید چطور خودم را به اینجا (خانه مقتول) رساندم. مرد جوان، محلی را که تا چند دقیقه قبل پیکر مقتول در آنجا قرار داشت نشان می‌دهد و با بغض می‌گوید: همین‌جا او را هدف گلوله قرار دادند. معلوم نیست ماجرا از چه قرار است، اما همه ما پیگیر هستیم تا هرچه زودتر قاتل بی‌رحم شناسایی و دستگیر شود.

وی ادامه می‌دهد: آقای دکتر یک دختر و یک پسر دارد. دخترش ازدواج کرده و پسرش نیز ساکن آمریکاست. امروز به او این خبر ناگوار را دادیم و منتظریم وی به ایران برگردد تا مراسم خاکسپاری را انجام دهیم. به‌گفته این مرد، مقتول متخصص بیهوشی بود و سابقه فعالیت در سازمان‌های مختلف را داشته است. او سال‌ها پیش رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور بود و همیشه تلاش می‌کرد به همه کمک کند. حتی با وجود اینکه 85سال سن داشت اما ورزشکار بود و هر روز ورزش می‌کرد و کاملا سرحال بود.

صبح تلخ

نگهبان محله، تنها فردی است که مرد تیرانداز را دیده اما چهره‌اش را به‌خوبی به‌خاطر نمی‌آورد. چون او ماسک مشکی به‌صورت داشت و کلاهی بر سر.

او همچنان از اتفاق دردناک صبح یکشنبه و مرگ دکتر محفوظی شوکه است و به همشهری می‌گوید: آقای دکتر مرد خوب و محترمی بود. همیشه هوای مرا داشت و فکر نمی‌کنم آزارش حتی به مورچه هم رسیده باشد. وی ادامه می‌دهد: من نگهبان محله هستم و کلید حیاط اکثر خانه‌های ویلایی را دارم. آقای دکتر هم کلید خانه‌اش را به من داده بود تا هر روز صبح به آنجا بروم و به گل‌های باغچه آب بدهم. ساعت 7:15 بود که مانند همه روزها از کانکس نگهبانی خارج شدم. در نزدیکی خانه دکتر و درست همانجایی که وی به قتل رسید، یعنی زیر درخت، مردی در حال قدم‌زدن بود. حدودا 35، 36ساله به‌نظر می‌رسید، با قدی متوسط. کلاه بر سرش بود و ماسک بهداشتی سیاه رنگ به‌صورت داشت. به‌نظر می‌رسید که منتظر کسی است. تا به حال او را در محل ندیده بودم. از کنارش عبور کردم و با کلید وارد حیاط خانه آقای دکتر شدم تا باغچه را آب بدهم. همان لحظه دکتر را دیدم که در حال خروج از خانه‌اش بود تا به محل کارش برود. با هم سلام و علیکی کردیم و او با خوشرویی به من صبح به‌خیر گفت و احوالم را پرسید. پس از رفتن او شروع کردم به آبیاری باغچه. وی ادامه می‌دهد: آقای دکتر معمولا هر روز به مقابل در می‌رفت تا راننده‌اش برسد و او را به محل کارش ببرد. دقایقی از خروج دکتر از خانه‌اش می‌گذشت که ناگهان صدای تیراندازی شنیدم. وحشت‌زده شلنگ آب را رها کردم و به بیرون از خانه رفتم. آقای دکتر خون‌آلود در پیاده‌رو زیر درخت و در فاصله کمی از خانه‌اش افتاده بود و همزمان همان مرد مرموز را دیدم که به سمت کوچه روبه‌رویی فرار کرد. من دستم را روی زنگ آیفون خانه دکتر گذاشتم و موضوع را به همسرش اطلاع دادم. سپس به اورژانس و پلیس زنگ زدم و بعد فورا بالای سر آقای دکتر رفتم. اما توان صحبت‌کردن نداشت و بعد از حال رفت. زمان زیادی هم طول نکشید که اورژانس رسید اما دیگر دکتر نفس نمی‌کشید و جانش را از دست داده بود.

copied
ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.