راز قتل دختر تنها چیست؟
طبق نظریه پزشکی قانونی از زمان مرگ حدود ۵ ساعت میگذشت و سالم بودن در ورودی حکایت از ارتکاب جنایت به دست یک آشنا داشت.
شامگاه ٢٧ تیر امسال خبر قتل دختری جوان با ضربههای چاقو در خانهاش به بازپرس مصطفی واحدی اعلام شد.
طبق نظریه پزشکی قانونی از زمان مرگ حدود ۵ ساعت میگذشت و سالم بودن در ورودی حکایت از ارتکاب جنایت به دست یک آشنا داشت.
برادر مقتول که جسد را پیدا کرده بود در تحقیقات به تیم جنایی گفت: سالها قبل پدر و مادرم فوت کردند و خواهرم مهرنوش و برادر دیگرم با هم زندگی میکردند. مدتی قبل خواهرم تصمیم به خرید خانهای گرفت و با کلی وام و فروش طلاهایش موفق شد خانهای خریداری کند. خانه نیاز به کمی تعمیرات داشت و صبح روز حادثه قرار بود که خواهرم تعمیرکار به خانهاش ببرد.
مهرنوش صبح با من تماس گرفت و گفت با چند تعمیرکار تماس گرفته و قرار است آنها برای دیدن خانه بیایند. اما بعد از آن دیگر خبری از خواهرم نشد و بعد از پایان کارم به خانه جدیدش رفتم که یکی از تعمیرکارها هم آمده بود و با کلیدی که خواهرم به او داده بود وارد خانه شدیم و در کمال ناباوری جسد خواهرم را دیدم.با اینکه خانه هنوز خالی از وسایل بود اما گوشی تلفن همراه و کیف پولش به سرقت رفته بود.
جزئیات قتل دختر 27 ساله رو شد
بررسیها برای شناسایی و دستگیری عامل این جنایت به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت ادامه داشت تا اینکه صبح روز گذشته مرد جوانی به یکی از کلانتریهای پایتخت رفت و به افسر نگهبان گفت که صبح ۲۷ تیر دست به قتل زده و عذاب وجدان باعث شده که پس از ۷ روز خود را به پلیس معرفی کند.
با اظهارات مرد ۳۶ ساله موضوع بلافاصله به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. در ادامه بررسیها مشخص شد مرد جوان، قاتل مهرنوش همان دختری است که در خانه تازه خریداری شده به قتل رسیده بود.
بدین ترتیب او مورد تحقیق قرار گرفت و در مقابل بازپرس جنایی به قتل دختر جوان و پشیمانی از این جنایت اعتراف کرد.
به دستور بازپرس مصطفی واحدی متهم جوان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
با مقتول چطور آشنا شدی؟
مهرنوش در هایپرمارکت دایی اش کار میکرد و خانه ما در نزدیکی محل کار او بود. من یک دختر دارم و معمولاً برای خرید به هایپرمارکت میرفتم.مهرنوش دختر خوش برخوردی بود و با مشتریها گرم و صمیمی صحبت میکرد. در این رفت و آمدها با او بیشتر آشنا شدم و زمانی که فهمید در یک تولیدی لباس مردانه کار میکنم، از من خواست شماره تلفنم را به او بدهم تا سفارش لباس بدهد. چند روز بعد هم سفارش دوخت چند تی شرت مردانه داد و ۴۰۰ هزار تومان پولش را هم پرداخت کرد. این خرید و فروشها باعث شد رابطهام با مهرنوش صمیمیتر شود. اما بعد از مدتی که پیامهایش بیشتر شد و احساس کردم قصد دوستی دارد به او گفتم که من متأهلم و این تماسها باعث ایجاد مشکل در زندگیام میشود. چند روزی این ارتباط قطع شد اما باز به بهانهای مهرنوش این ارتباط را آغاز کرد.
چه مدت از آشنایی تان می گذشت؟
سه هفته قبل از جنایت شروع شد.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
مهرنوش با من تماس گرفت و گفت کمی وسایل دارد و میخواهد به خانه جدید ببرد. از من خواست کمکش کنم تا وسایل را به خانهاش ببرد و از طرفی خانه را هم ببینم. به او گفتم کار دارم و باید حتماً به تولیدی بروم اما آنقدر اصرار کرد که همراهش رفتم. وسایل را که از ماشین بیرون آوردم میخواستم بروم که مهرنوش اصرار کرد خانه را ببینم.
باهم وارد خانه شدیم و کمی که گذشت مهرنوش از بدهیهایش صحبت به میان آورد. اینکه 100 میلیون تومان بدهی دارد و از یکی از دوستانش هم 20 میلیون پول قرض گرفته و دوستش پولش را میخواهد. بعد هم از من خواست به او پول قرض بدهم و گفت به محض اینکه بتواند این پول را به من برمی گرداند.مهرنوش 10 میلیون تومان از من قرض میخواست درصورتی که من یک کارگر بودم و چنین پولی در حسابم نبود. وقتی با پاسخ منفی من مواجه شد، شروع به سر و صدا کرد و گفت به همسایهها میگوید که من به زور وارد خانهاش شده ام. حتی گفت عکسی که در این مدت از خودم برایش فرستاده بودم را به همسرم نشان میدهد و به من تهمت میزند.
چرا خانه را ترک نکردی؟
فریاد میزد و من ترسیده بودم. او مرا هل داد به سمت آشپزخانه که افتادم به محض اینکه بلند شدم چشمم به چاقوی روی میز افتاد و آن را برداشتم. آن زمان به قدری عصبانی بودم که متوجه نبودم چکار میکنم و به خودم که آمدم دیدم مهرنوش را با ۱۲ ضربه چاقو به قتل رساندم.
چه وسایلی سرقت کردی؟
من به کیف پولش دست نزدم ولی گوشی تلفن همراهش و چاقو را برداشتم. گوشی را برای این برداشتم که عکس و چت هایم داخلش بود و چاقو هم که آلت قتاله بود. آنها را داخل خودروی حمل زبالهای در نزدیکی کیانشهر انداختم و به خانه رفتم.
چرا خودت را معرفی کردی؟
عذاب وجدان لحظهای مرا رها نمیکرد. از طرفی میدانستم که پلیس دیر یا زود مرا شناسایی و دستگیر میکند. برای همین تصمیم گرفتم که خودم را معرفی کنم، من خیلی پشیمانم قصدم کشتن نبود.